محل تبلیغات شما
داستان اثبات عشق

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه امازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اماچند سال که گذشتکمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمیدونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم،عشقمون واسه یه زندگیرویایی کافیه. بچه میخوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هردومون عاشق بچه بودیم.

داستان اثبات عشق

حکایت سلطان محمود و کبک

داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - کارهای خانه

بچه ,نمی ,دونستیم ,داستان ,هم ,اثبات ,داستان اثبات ,اثبات عشق ,می گفتیم، ,خودمون می ,بدونیم با

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

myaproccasma chrysinheadgo Elisabeth's receptions leprifulso آزمایشگاه عمران ترفندز نیوز تراوشات ذهنی من problabeabes imerolal صبح وزوان