پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه امازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اماچند سال که گذشتکمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.
می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمیدونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم،عشقمون واسه یه زندگیرویایی کافیه. بچه میخوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هردومون عاشق بچه بودیم. بچه ,نمی ,دونستیم ,داستان ,هم ,اثبات ,داستان اثبات ,اثبات عشق ,می گفتیم، ,خودمون می ,بدونیم با
درباره این سایت