حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پیرزن و آرایش صورت
پیرزنی ۹۰ ساله كه صورتش زرد و مانندسفره كهنه پر چین و چروك بود. دندان هایش ریخته بود قدش مانند كمان خمیده و حواسشاز كار افتاده، اما با این سستی و پیری میل به شوهر و شهوت در دل داشت و به شكارشوهر علاقه فراوان داشت. همسایه ها او را به عروسی دعوت كردند. پیرزن، جلو آیینهرفت تا صورت خود را آرایش كند، سرخاب بر رویش می مالید اما از بس صورتش چین و چروكداشت، صاف نمی شد.
صورت ,آرایش ,چروك ,چین ,صورتش ,حکایت ,و آرایش ,حکایت های ,و چروك ,چین و ,پیرزن و
درباره این سایت