حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پیر و پزشک
پیرمردی، پیش پزشك رفت و گفت: حافظه امضعیف شده است.
پزشك گفت: به علتِ پیری است.
پیر: چشمهایم هم خوب نمی بیند.
پزشك: ای پیر كُهن، علت آن پیری است.
پیر: پشتم خیلی درد می كند.
پزشك: ای پیرمرد لاغر این هم از پیریاست.
پیر ,پزشك ,پیری ,ای ,های ,حکایت ,پیری است ,و پزشک ,حکایت های ,پزشك ای ,پیر و
درباره این سایت