محل تبلیغات شما

حكایت باغ خدا، دست خدا، چوبخدا

مردی در یك باغ درخت خرما را با شدتتكان می داد و بر زمین می ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این كار رامی كنی؟

گفت: چه اشكالی دارد؟ بنده خدا از باغخدا خرمایی را بخورد و ببرد كه خدا به او روزی كرده است. چرا بر سفره گسترده نعمت هایخداوند حسادت می كنی؟


داستان اثبات عشق

حکایت سلطان محمود و کبک

داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - کارهای خانه

خدا ,باغ ,خدا، ,كنی؟ ,كه ,روزی ,خدا، چوب ,چوب خدا ,دست خدا، ,می كنی؟ ,باغ خدا،

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

tackmehaka Michael's collection gravabsatil k-pop تفریحات سالم speedperviri وبلاگ نمایندگی ابن سینا gatocubfu Jason's notes آکادمی برند آکادمی مدیریت نام و نشان تجاری